دست های رأفت




گاهی لحظه به بنده ام می گذرد که در دلش نه کفر باشد و نه ایمان

.

امروز هم گذشت و نمی دانم که از سخت جانی ام بنویسم یا

از آن لحظاتی که همه عزیزانت دست های بلند شده

و خالی و پر از اضطرار مرا دیدند

و مرا در آغوش نگاهشان پناه دادند

سبک بال تر ازهمیشه

و منقطع از

همه عوالم به سوی تو و عزیزان درگهت

با آیه های نور و یس گذشت


لحظات شب آخر شعبان المعظم و

اولین شب عزیز ماه رمضان


.


یا الله

این غریب و غریق و غوطه ور در نعمتت را رها نکن



پ.ن:

تمت .









فطرس نفس مرا گوشه چشمی کافیست   با پر و بال شکسته به شفا محتاجم
 
 شوق پرواز بده روح زمین گیـــر مرا     به جنون ســـر ایوان طلا محتاجم
 
 دود این شهر مرا از نفس انداخته است    به هوای حرم کرب و بلا محتاجم

.

.

.



ما وسط راه کم نخواهیم آورد

این جمهوری اسلامی به نتیجه قطعی خواهد رسید

انشالله





دستانم بی اختیار می لرزد

کتاب دعایم روبرویم باز است

ورق  می زنم و دنبال خطبه شعبانیه ام 

در دلم نامت را فریاد می زنم

به افتتاح که میرسم دست به چوب نرده و فرش های قرمز منتهی به ضریحت قفل می شود 

به ابی حمزه که میرسم امام رضا را از چراغ سبز زیرزمین قسم می دهم

بی طاقتی ام را زیارت تو آرام می کند فقط

شروع نکرده از غمت می میرم

چند روزی است بی اختیار چشمانم تار است

باور نمی کنم رمضان باشد و برات من نباشد

مرا پیش خودت ببر

مرا برای خودت نگه دار

چند سالی می گذرد و با اشک تو روزه هایم را افطار می کنم


دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

بمیرم از غمت

.


به مادرم سلام می کنم


همه تو را می خوانند 

هر دلی با هوای خودش نامت را صدا می زند 

این ما نیستیم که سر سوزن ارزش گوشه چشم شما را داشته باشیم

این رآفت شماست که محبین تان را از یاد نمی برید

رویم سیاه که شیعه حقیقی تو نیستم

.


من حالا که به اینجا می رسم 

سنگینی بغض هایم لرزه به دستان و شانه هایم می آورد

فریاد های دلم را جز شما که کسی نمی شنود

بغض های گلویم را هر چند سخت همچنان سنگین حفظ خواهم کرد تا به زیارت تو برسم

این شکوه ها را فقط چند فراز از زیارت تو آرام می کند 


دلمان را قوی کردیم به وعده ی حق ات 

همانی که آقا با صوت مطمئن اش یاد آوری مان می کند 



اما ای امام حاضرم ای که جمیع امور عالم در مقابل قدم های مبارکت 

خاضع و خاشع اند 

به انتظاری که خودت داری قسم


 زود تر بیا .





 



 


چون شب که ماه را

من می سرایمت 

چون دل که آه را

 

پ.ن:

به نام حسین

یک سالی به پلک زدنی گذشت 

یک سالی که لحظه ای از بغل امن و محکمت رهایم نکردی 

و 

بین دو کتف قرص و بازوانت امانم دادی 

و 

قلبم آرام ترین خانه ی جهان است

همان جا که بتو عهد بستم غیر خودت را راه ندهم

البته که بلطف خودت 

وگرنه چه کسی از من ضعیف تر و محتاج تر بتو

.

غیر تو هیچ تمنایی ندارم

و 

می دانم که شکرگزار نبوده ام و نتوان که باشم

 

من دوست دارمت

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

طراحی دکوراسیون داخلی مجمع آفتاب عکس و والپيپر دبستان پسرانه هجرت مقالات ورزشی Steve تک دانلود